معنی فارسی imperiously
B2به معنای فرمانروایانه یا به شکلی با اقتدار و سلطه.
In a manner that shows dominant authority or superiority.
- ADVERB
example
معنی(example):
مدیر در جلسه به طور سلطهجویانهای با کارکنانش صحبت کرد.
مثال:
The manager spoke imperiously to his staff during the meeting.
معنی(example):
او به طور سلطهجویانه راه رفت و انتظار داشت که همه متوجهاش شوند.
مثال:
She walked imperiously, expecting everyone to notice her.
معنی فارسی کلمه imperiously
:
به معنای فرمانروایانه یا به شکلی با اقتدار و سلطه.