معنی فارسی impermissibly
B2به معنای غیرمجاز، یعنی چیزی که اجازه یا مجوز انجام آن داده نشده است.
In a manner that is not allowed or permitted.
- ADVERB
example
معنی(example):
این عمل بهطور غیرمجاز تهاجمی تلقی شد.
مثال:
The action was deemed impermissibly aggressive.
معنی(example):
او به طور غیرمجاز برای جلسه دیر رسید.
مثال:
He was impermissibly late for the meeting.
معنی فارسی کلمه impermissibly
:
به معنای غیرمجاز، یعنی چیزی که اجازه یا مجوز انجام آن داده نشده است.