معنی فارسی impierce
B1نفوذ کردن، به داخل چیزی نفوذ کردن.
To penetrate or pierce something.
- VERB
example
معنی(example):
این شی تیز میتواند از مواد سخت عبور کند.
مثال:
The sharp object can impierce through tough materials.
معنی(example):
آنها از ابزاری استفاده کردند که برای نفوذ به سطوح مختلف طراحی شده است.
مثال:
They used a tool designed to impierce various surfaces.
معنی فارسی کلمه impierce
:
نفوذ کردن، به داخل چیزی نفوذ کردن.