معنی فارسی impingement

B2 /ɪmˈpɪnd͡ʒmənt/

وارد آمدن فشار یا فشار به بخشی از بدن، معمولاً به عنوان علامت آسیب یا اختلال شناخته می‌شود.

The act of pressing into or against something, causing pain or discomfort.

noun
معنی(noun):

The act of impinging.

example
معنی(example):

دکتر او را با ایمپینجمنت شانه تشخیص داد.

مثال:

The doctor diagnosed him with shoulder impingement.

معنی(example):

ایمپینجمنت می‌تواند باعث درد در مفصل شود.

مثال:

Impingement can cause pain in the joint.

معنی فارسی کلمه impingement

: معنی impingement به فارسی

وارد آمدن فشار یا فشار به بخشی از بدن، معمولاً به عنوان علامت آسیب یا اختلال شناخته می‌شود.