معنی فارسی implacentate
C2ایمپلاگنتت، مربوط به موجوداتی که در آنها جفت وجود ندارد و دارای روشهای زایشی خاصی هستند.
Pertaining to species that do not possess a placenta and have unique reproductive strategies.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دانشمند به مطالعه موجودات ایمپلاگنتت پرداخت برای روشهای زایشی منحصر به فرد آنها.
مثال:
The scientist studied implacentate organisms for their unique reproductive methods.
معنی(example):
گونههای ایمپلاگنتت مراحل توسعه متفاوتی دارند.
مثال:
Implacentate species have different developmental stages.
معنی فارسی کلمه implacentate
:
ایمپلاگنتت، مربوط به موجوداتی که در آنها جفت وجود ندارد و دارای روشهای زایشی خاصی هستند.