معنی فارسی impledging

B1

پیوند زدن، واژه‌ای که به عمل گم شدن یا در هم تنیدن مفاهیم و ایده‌ها اشاره دارد.

To entangle or weave together beliefs or thoughts.

example
معنی(example):

آنها در پیوند زدن به باورهای قدیمی خود بودند.

مثال:

They were involved in impledging their old beliefs.

معنی(example):

پیوند زدن نیاز به تعهد شخصی عمیق دارد.

مثال:

Impledging requires a deep personal commitment.

معنی فارسی کلمه impledging

: معنی impledging به فارسی

پیوند زدن، واژه‌ای که به عمل گم شدن یا در هم تنیدن مفاهیم و ایده‌ها اشاره دارد.