معنی فارسی importunement
B1عمل یا نتیجهی ایجاد مزاحمت یا تقاضای مکرر.
The act or condition of being intrusive or persistently demanding.
- NOUN
example
معنی(example):
اصرار جمعیت برگزاری این رویداد را سخت کرد.
مثال:
The importunement from the crowd made the event difficult to manage.
معنی(example):
او از اصرار تماسهای روزانه برای کمک مالی بیزار بود.
مثال:
She disliked the importunement of the daily calls for donations.
معنی فارسی کلمه importunement
:
عمل یا نتیجهی ایجاد مزاحمت یا تقاضای مکرر.
