معنی فارسی impossibilification
B1فرآیند یا عمل ناممکنسازی چیزی.
The act of making something impossible.
- NOUN
example
معنی(example):
ناممکن ساختن برخی وظایف میتواند ناامیدکننده باشد.
مثال:
The impossibilification of certain tasks can be frustrating.
معنی(example):
ناممکن ساختن زمانی رخ میدهد که انتظارات غیرواقعی تعیین شوند.
مثال:
Impossibilification occurs when unrealistic expectations are set.
معنی فارسی کلمه impossibilification
:
فرآیند یا عمل ناممکنسازی چیزی.