معنی فارسی impotently
B1بهطور ناتوان، بدون قدرت یا مؤثر بودن.
In an impotent manner; without power or effectiveness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او ناتوانانه منتظر یک راهحل برای مشکلاتش بود.
مثال:
He waited impotently for a solution to his problems.
معنی(example):
او احساس کرد که در وضعیت ناتوان عمل میکند.
مثال:
She felt she was acting impotently in the situation.
معنی فارسی کلمه impotently
:
بهطور ناتوان، بدون قدرت یا مؤثر بودن.