معنی فارسی impregnably

B2

به گونه‌ای که غیرقابل نفوذ باشد.

In a manner that cannot be overcome or penetrated.

example
معنی(example):

قلعه در بالای تپه به صورت غیرقابل نفوذ ایستاده بود.

مثال:

The castle stood impregnably atop the hill.

معنی(example):

او در زره خود حس امنیت غیرقابل نفوذ داشت.

مثال:

He felt impregnbly protected in his armor.

معنی فارسی کلمه impregnably

: معنی impregnably به فارسی

به گونه‌ای که غیرقابل نفوذ باشد.