معنی فارسی imprimitive

C1

غیر ابتدایی یا پیشرفته، به کارهایی اطلاق می‌شود که به نظر ابتدایی نمی‌رسند.

Not primitive; advanced in form or concept.

example
معنی(example):

مجسمه سبک غیر ابتدایی داشت که بازدیدکنندگان را کنجکاو کرد.

مثال:

The sculpture had an imprimitive style that intrigued visitors.

معنی(example):

هنر او اغلب به خاطر غیر ابتدایی بودنش مورد انتقاد قرار می‌گرفت.

مثال:

His art was often criticized for being imprimitive.

معنی فارسی کلمه imprimitive

: معنی imprimitive به فارسی

غیر ابتدایی یا پیشرفته، به کارهایی اطلاق می‌شود که به نظر ابتدایی نمی‌رسند.