معنی فارسی inbetweener
B1فردی که در بین دو گروه یا شرایط قرار دارد و ممکن است به هیچ یک تعلق نداشته باشد.
A person who does not fully belong to any one group, often bridging gaps.
- NOUN
example
معنی(example):
او احساس میکرد که یک فرد در بین آدمها است و هیچ گروهی را نمیشناسد.
مثال:
He felt like an inbetweener, not fitting into any group.
معنی(example):
به عنوان یک فرد در بین، او از بین فرهنگهای مختلف عبور کرد.
مثال:
As an inbetweener, she navigated through different cultures.
معنی فارسی کلمه inbetweener
:
فردی که در بین دو گروه یا شرایط قرار دارد و ممکن است به هیچ یک تعلق نداشته باشد.