معنی فارسی inbowed
B1حالت خمیده یا سقوط کردن به سمت داخل.
Bent or curved inward, often indicating a posture of humility.
- OTHER
example
معنی(example):
شاخههای درخت به خاطر وزن برف به سمت داخل خم شده بودند.
مثال:
The branches of the tree were inbowed under the weight of the snow.
معنی(example):
او به حالت درونی و با نشان احترام و فروتنی قدم میزد.
مثال:
She walked inbowed, showing humility and respect.
معنی فارسی کلمه inbowed
:
حالت خمیده یا سقوط کردن به سمت داخل.