معنی فارسی incamp
B1برای برپایی اردو یا چادر زده و ماندن در محلی خاص.
To set up a temporary camp or encampment.
- VERB
example
معنی(example):
ما تصمیم گرفتیم شب را نزدیک دریاچه اردو بزنیم.
مثال:
We decided to incamp near the lake for the night.
معنی(example):
گروه تا صبح اردو خواهد زد.
مثال:
The group will incamp until the morning.
معنی فارسی کلمه incamp
:
برای برپایی اردو یا چادر زده و ماندن در محلی خاص.