معنی فارسی incapacitator
B1چیزی که باعث ناتوانی یا کارایی پایین میشود.
An entity or factor that incapacitates or reduces effectiveness.
- NOUN
example
معنی(example):
عامل ناتوانی ویروسی بود که نرمافزار را آلوده کرده بود.
مثال:
The incapacitator was a virus that infected the software.
معنی(example):
آنها متوجه شدند که عامل ناتوانی بر بهرهوری کارکنان تأثیر گذاشت.
مثال:
They found that the incapacitator affected employee productivity.
معنی فارسی کلمه incapacitator
:چیزی که باعث ناتوانی یا کارایی پایین میشود.