معنی فارسی incapaciousness
B1وضعیتی که در آن فضای کافی برای افراد یا اشیاء وجود ندارد.
The quality of being unable to accommodate; lack of space.
- NOUN
example
معنی(example):
ناتوانایی اتاق باعث شد که برای مهمانان نامناسب باشد.
مثال:
The incapaciousness of the room made it uncomfortable for guests.
معنی(example):
ناتوانایی او باعث ناامیدی همکارانش شد.
مثال:
His incapaciousness was a source of frustration for his colleagues.
معنی فارسی کلمه incapaciousness
:وضعیتی که در آن فضای کافی برای افراد یا اشیاء وجود ندارد.