معنی فارسی incenseless

B1

بدون بخور، جایی که دود بخور وجود ندارد و ممکن است کم‌احساس باشد.

Lacking incense; often used to describe a place devoid of certain aromatic or spiritual qualities.

example
معنی(example):

محیط بدون بخور به طرز غیرعادی‌ای استریل به نظر می‌رسید.

مثال:

The incenseless environment felt unusually sterile.

معنی(example):

یک فضای بدون بخور ممکن است فاقد جو روحانی باشد.

مثال:

An incenseless space may lack spiritual ambiance.

معنی فارسی کلمه incenseless

: معنی incenseless به فارسی

بدون بخور، جایی که دود بخور وجود ندارد و ممکن است کم‌احساس باشد.