معنی فارسی incessable
B2غیرقابل توقف، حالتی که نمیتواند متوقف شود.
Incapable of being stopped or ceased.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صدا غیرقابل توقف شد و اتاق را با سر و صدا پر کرد.
مثال:
The sound became incessable, filling the room with noise.
معنی(example):
گفتگوی غیرقابل توقف او باعث شد تمرکز کنم.
مثال:
Her incessable chatter made it hard to focus.
معنی فارسی کلمه incessable
:
غیرقابل توقف، حالتی که نمیتواند متوقف شود.