معنی فارسی incessably

B2

به طور غیرقابل توقف یا مداوم.

In a manner that is continuous and unceasing.

example
معنی(example):

باران به طور پیوسته در طول شب بارید.

مثال:

The rain fell incessably throughout the night.

معنی(example):

او به طور مداوم کار کرد تا پروژه را به اتمام برساند.

مثال:

He worked incessably to complete the project.

معنی فارسی کلمه incessably

: معنی incessably به فارسی

به طور غیرقابل توقف یا مداوم.