معنی فارسی inchpin
B2عنصر یا فردی که وظیفهای حیاتی در پیوند یا حفظ گروه دارد.
A person or thing that is essential to the success of a team or organization.
- NOUN
example
معنی(example):
او پیوندی برای تیم بود که همه را کنار هم نگه میداشت.
مثال:
He was the inchpin of the team, holding everyone together.
معنی(example):
پروژه نمیتوانست بدون پیوند خود موفق شود.
مثال:
The project could not succeed without its inchpin.
معنی فارسی کلمه inchpin
:
عنصر یا فردی که وظیفهای حیاتی در پیوند یا حفظ گروه دارد.