معنی فارسی inchurch

B2

وارد کردن کسی به جامعه یا ساختار کلیسا به شکل رسمی.

To formally receive a person into a church or religious community.

example
معنی(example):

قوانینی وجود دارد که ورود اعضای جدید به کلیسا را مدیریت می‌کند.

مثال:

There are rules that govern the inchurch of new members.

معنی(example):

فرآیند ورود به کلیسا می‌تواند از یک جامعه به جامعه دیگر متفاوت باشد.

مثال:

The process of inchurch can vary from one community to another.

معنی فارسی کلمه inchurch

:

وارد کردن کسی به جامعه یا ساختار کلیسا به شکل رسمی.