معنی فارسی incidently

B1

به‌طور تصادفی، به‌طور غیرمستقیم و بدون برنامه‌ریزی قبلی در یک موقعیت بدون شواهد واضح.

In a way that is not planned or intended; by chance.

example
معنی(example):

به‌طور تصادفی، کتاب شما را بر روی میز پیدا کردم.

مثال:

Incidently, I found your book on the table.

معنی(example):

به‌طور تصادفی، این موضوع به بحث ما مرتبط است.

مثال:

Incidently, this topic relates to our discussion.

معنی فارسی کلمه incidently

:

به‌طور تصادفی، به‌طور غیرمستقیم و بدون برنامه‌ریزی قبلی در یک موقعیت بدون شواهد واضح.