معنی فارسی incisely

B1

به‌طور دقیق و شفاف.

In a clear and precise manner.

example
معنی(example):

او ایده‌هایش را به‌طور دقیق بیان کرد و فهم آن‌ها را آسان کرد.

مثال:

He expressed his ideas incisely, making them easy to understand.

معنی(example):

گزارش به‌طور دقیق نوشته شد و مسائل پیچیده را روشن کرد.

مثال:

The report was written incisely, clarifying complex issues.

معنی فارسی کلمه incisely

:

به‌طور دقیق و شفاف.