معنی فارسی incisively

B2

به صورت تیزبین و واضح، بیان یا نوشتاری که با دقت و وضوح ایده‌ها را منتقل می‌کند.

In a manner that is clear and direct, often in a sharp or cutting way.

example
معنی(example):

او به طرز تیزبینانه‌ای صحبت کرد و استدلال‌هایش را واضح کرد.

مثال:

She spoke incisively, making her arguments clear.

معنی(example):

مقالات نوشته شده به طرز تیزبینانه‌اش، خوانندگان زیادی را جذب می‌کند.

مثال:

His incisively written articles attract many readers.

معنی فارسی کلمه incisively

:

به صورت تیزبین و واضح، بیان یا نوشتاری که با دقت و وضوح ایده‌ها را منتقل می‌کند.