معنی فارسی incommensurate
C1به دو یا چند موضوع اشاره دارد که نمی‌توان آنها را به راحتی با یکدیگر مقایسه کرد.
Not able to be compared or measured against each other.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Out of proportion (in size, degree or extent) with something else
example
معنی(example):
دو پروژه تحقیقاتی از نظر بودجه غیرقابل مقایسه بودند.
مثال:
The two research projects were incommensurate in terms of their funding.
معنی(example):
تلاش‌های آنها غیرقابل مقایسه با نتایج به‌دست‌آمده به نظر می‌رسد.
مثال:
Their efforts seem incommensurate with the results achieved.
معنی فارسی کلمه incommensurate
:
به دو یا چند موضوع اشاره دارد که نمی‌توان آنها را به راحتی با یکدیگر مقایسه کرد.
