معنی فارسی incommode

B1

عبارتی قدیمی برای توصیف مزاحمت یا ناراحتی برای دیگران.

To cause someone inconvenience or discomfort.

verb
معنی(verb):

To disturb, to discomfort, to hinder.

example
معنی(example):

من قصد نداشتم که شما را ناراحت کنم.

مثال:

I did not mean to incommode you.

معنی(example):

او مراقب بود که مهمانانش را ناراحت نکند.

مثال:

He was careful not to incommode his guests.

معنی فارسی کلمه incommode

: معنی incommode به فارسی

عبارتی قدیمی برای توصیف مزاحمت یا ناراحتی برای دیگران.