معنی فارسی incommunicableness

B2

عدم توانایی در برقراری ارتباط یا انتقال اطلاعات به دیگران.

The quality of being unable to communicate or convey thoughts.

example
معنی(example):

عدم توانایی او در برقراری ارتباط باعث شد دیگران نتوانند احساساتش را درک کنند.

مثال:

His incommunicableness made it hard for others to understand his feelings.

معنی(example):

عدم توانایی این دستگاه در برقراری ارتباط، کاربران را ناامید کرد.

مثال:

The incommunicableness of the device frustrated the users.

معنی فارسی کلمه incommunicableness

: معنی incommunicableness به فارسی

عدم توانایی در برقراری ارتباط یا انتقال اطلاعات به دیگران.