معنی فارسی inconsecutively
B1به حالتی اشاره دارد که وقایع یا موارد به ترتیب خاصی نیامدهاند.
In a manner not consecutive; without following a set sequence.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها سه بازی را به طور نامتوالی بردند.
مثال:
They won three games inconsecutively.
معنی(example):
رویدادها در طول هفته به طور نامتوالی رخ دادند.
مثال:
The events happened inconsecutively over the course of the week.
معنی فارسی کلمه inconsecutively
:
به حالتی اشاره دارد که وقایع یا موارد به ترتیب خاصی نیامدهاند.