معنی فارسی inconsciously

B1

به حالتی اطلاق می‌شود که فرد بدون آگاهی یا کنترل رفتار می‌کند.

In a manner not consciously controlled; without awareness.

example
معنی(example):

او به طور ناخودآگاه عمل کرد و اشتباه خود را درک نکرد.

مثال:

She acted unconsciously and didn't realize her mistake.

معنی(example):

ما گاهی به طور ناخودآگاه به محیط خود پاسخ می‌دهیم.

مثال:

We sometimes respond unconsciously to our environment.

معنی فارسی کلمه inconsciously

: معنی inconsciously به فارسی

به حالتی اطلاق می‌شود که فرد بدون آگاهی یا کنترل رفتار می‌کند.