معنی فارسی inconsistentness

B1

ناسازگاری، کیفیت یا حالتی که در آن عدم تطابق و ناهماهنگی وجود دارد.

The state of being inconsistent; lack of consistency.

example
معنی(example):

ناسازگاری او تیمش را ناامید کرد.

مثال:

His inconsistentness frustrated his teammates.

معنی(example):

ناسازگاری در خدمات می‌تواند به مشتریان ناراضی منجر شود.

مثال:

Inconsistentness in service can lead to unhappy customers.

معنی فارسی کلمه inconsistentness

: معنی inconsistentness به فارسی

ناسازگاری، کیفیت یا حالتی که در آن عدم تطابق و ناهماهنگی وجود دارد.