معنی فارسی incrassated
B2به معنای انباشت یا ضخیم شدن، معمولاً در مورد مواد یا بافتها.
Thickened or made more substantial; usually referring to layers or materials.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لایههای مواد انباشت شده بر روی سنگ مشهود بود.
مثال:
The layers of incrassated material were evident on the rock.
معنی(example):
دانشمند به مطالعهٔ اشکال انباشت شدهٔ باکتریها پرداخت.
مثال:
The scientist studied the incrassated forms of bacteria.
معنی فارسی کلمه incrassated
:
به معنای انباشت یا ضخیم شدن، معمولاً در مورد مواد یا بافتها.