معنی فارسی incrossing
B1نقطهای که در آن دو یا چند مسیر یا جریان به هم میرسند.
The act of crossing or the place where something crosses.
- NOUN
example
معنی(example):
تلاقی دو رود تصویری زیبا ایجاد کرد.
مثال:
The incrossing of two rivers created a beautiful sight.
معنی(example):
تلاقی در چند نقطه در مسیر اتفاق میافتد.
مثال:
Incrossing occurs at several points in the trail.
معنی فارسی کلمه incrossing
:
نقطهای که در آن دو یا چند مسیر یا جریان به هم میرسند.