معنی فارسی incrosses
B1عبور کردن از یک نقطه به نقطه دیگر، برهمسازگار شدن یا تلاقی کردن.
To cross each other; to intersect or meet at a given point.
- VERB
example
معنی(example):
جاده در میدان اصلی متقاطع میشود.
مثال:
The road incrosses at the main square.
معنی(example):
بسیاری از مسیرها در پارک متقاطع میشوند.
مثال:
Many paths incross in the park.
معنی فارسی کلمه incrosses
:
عبور کردن از یک نقطه به نقطه دیگر، برهمسازگار شدن یا تلاقی کردن.