معنی فارسی incrustated
B1اینکروستاته اشاره به وضعیتی دارد که در آن چیزی با لایههای مختلف پوشیده شده یا مزین گردیده است.
Describing something that has been covered or coated with a crust or layer.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سطح اینکروستاته ناهموار و زبر بود.
مثال:
The incrustated surface was uneven and rough.
معنی(example):
اشیای اینکروستاته میتوانند اطلاعات زیادی درباره تاریخچه خود به ما بدهند.
مثال:
Incrustated objects can tell us a lot about their history.
معنی فارسی کلمه incrustated
:
اینکروستاته اشاره به وضعیتی دارد که در آن چیزی با لایههای مختلف پوشیده شده یا مزین گردیده است.