معنی فارسی incumber
B1محدود کردن یا بارکردن بر روی کسی یا چیزی، بهویژه از لحاظ فیزیکی یا ذهنی.
To burden or hinder someone or something.
- VERB
example
معنی(example):
خودت را با نگرانیهای غیرضروری incumber نکن.
مثال:
Do not incumber yourself with unnecessary worries.
معنی(example):
او تمایل دارد که برنامهاش را با تعهدات زیادی incumber کند.
مثال:
He tends to incumber his schedule with too many commitments.
معنی فارسی کلمه incumber
:محدود کردن یا بارکردن بر روی کسی یا چیزی، بهویژه از لحاظ فیزیکی یا ذهنی.