معنی فارسی incurableness

B2

غیرقابل درمان بودن به وضعیتی گفته می‌شود که هیچ گونه درمان مؤثری برای آن وجود ندارد.

The quality of being incurable; the state of a disease without any effective treatment.

example
معنی(example):

غیرقابل درمان بودن آن وضعیت یک تشخیص ویرانگر بود.

مثال:

The incurableness of the condition was a devastating diagnosis.

معنی(example):

غیرقابل درمانی می‌تواند به رویکردهای درمانی متفاوتی برای بیماران منجر شود.

مثال:

Incurableness can lead to different treatment approaches for patients.

معنی فارسی کلمه incurableness

:

غیرقابل درمان بودن به وضعیتی گفته می‌شود که هیچ گونه درمان مؤثری برای آن وجود ندارد.