معنی فارسی indice

B2

فهرست، لیستی از عناوین یا مقالات که به ترتیب الفبایی یا موضوعی سازماندهی شده است.

A list providing an organized guide to the content of a text, usually found at the end.

example
معنی(example):

کتاب دارای یک فهرست دقیق است تا به سرعت اطلاعات را پیدا کنید.

مثال:

The book has a detailed indice to help locate information quickly.

معنی(example):

فهرست برای ناوبری در متون بزرگ ضروری است.

مثال:

An indice is essential for navigating large volumes of text.

معنی فارسی کلمه indice

:

فهرست، لیستی از عناوین یا مقالات که به ترتیب الفبایی یا موضوعی سازماندهی شده است.