معنی فارسی indiscerpible

B2

غیرقابل تشخیص، به معنای چیزی که به سختی قابل شناسایی یا تمایز است.

Impassable to perception; unable to be discerned.

example
معنی(example):

سر و صدای پس‌زمینه غیرقابل تشخیص بود و تمرکز کردن را سخت می‌کرد.

مثال:

The background noise was indiscerpible, making it hard to focus.

معنی(example):

احساسات او آن‌قدر عمیق بودند که برای او غیرقابل تشخیص به نظر می‌رسیدند.

مثال:

His feelings were so deep that they seemed indiscerpible to her.

معنی فارسی کلمه indiscerpible

:

غیرقابل تشخیص، به معنای چیزی که به سختی قابل شناسایی یا تمایز است.