معنی فارسی indiscernibly
B2به طور غیرقابل تشخیص، حالتی که در آن تمایز بین چیزها به شدت مشکل باشد.
In a manner that cannot be perceived or recognized as different.
- ADVERB
example
معنی(example):
تغییرات در نقاشی به قدری جزئی بودند که به سختی قابل تشخیص بودند.
مثال:
The changes in the painting were so subtle that they were indiscernibly small.
معنی(example):
دو سایه تحت نور به طور غیرقابل تشخیصی متفاوت بودند.
مثال:
The two shades were indiscernibly different under the lighting.
معنی فارسی کلمه indiscernibly
:به طور غیرقابل تشخیص، حالتی که در آن تمایز بین چیزها به شدت مشکل باشد.