معنی فارسی indubitatively

B2

به طور بدون شک، به طوری که تردید در آن وجود نداشته باشد.

In a manner that is indisputably clear.

example
معنی(example):

او به طور بدون شک صحبت کرد و هیچ فضایی برای تردید باقی نگذاشت.

مثال:

She spoke indubitatively, leaving no room for doubt.

معنی(example):

نتایج به طور بدون شک در گزارش توضیح داده شد.

مثال:

The results were explained indubitatively in the report.

معنی فارسی کلمه indubitatively

:

به طور بدون شک، به طوری که تردید در آن وجود نداشته باشد.