معنی فارسی ineffectualness

C1

عدم توانایی در کار به درستی یا تولید نتایج مثبت.

The state of being ineffective; incapacity to achieve the desired outcome.

example
معنی(example):

عدم تاثیر استدلال‌های او برای همه حاضرین در اتاق واضح بود.

مثال:

The ineffectualness of his arguments was clear to everyone in the room.

معنی(example):

عدم تاثیر او به عنوان یک رهبر باعث مشکلات تیم شد.

مثال:

Her ineffectualness as a leader led to the team's struggles.

معنی فارسی کلمه ineffectualness

: معنی ineffectualness به فارسی

عدم توانایی در کار به درستی یا تولید نتایج مثبت.