معنی فارسی ineffervescence
C2دست نخورده بودن، اجزای حبابی در مایعات به وجود نیامده و در نتیجه گازهای حلشده فشرده نشده و نمیجوشند.
The quality of being without effervescence; not bubbly or fizzy.
- NOUN
example
معنی(example):
دست نخورده بودن سودا تازگی بخش بود.
مثال:
The ineffervescence of the soda was refreshing.
معنی(example):
خویشتنداری آرام او، به نوعی دست نخورده بودن ارامشبخشی را نشان میداد.
مثال:
Her calm demeanor reflected an ineffervescence that was soothing.
معنی فارسی کلمه ineffervescence
:
دست نخورده بودن، اجزای حبابی در مایعات به وجود نیامده و در نتیجه گازهای حلشده فشرده نشده و نمیجوشند.