معنی فارسی inertly
B1به معنای انجام کار یا واکنشی بدون حرکت یا عمل.
In a passive or motionless manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت ساکن عمل کرد و به درخواست فوری برای کمک پاسخ نداد.
مثال:
He acted inertly, not responding to the urgent call for help.
معنی(example):
به صورت ساکن، او صحنه را بدون هیچ واکنشی تماشا کرد.
مثال:
Inertly, she watched the scene unfold without any reaction.
معنی فارسی کلمه inertly
:
به معنای انجام کار یا واکنشی بدون حرکت یا عمل.