معنی فارسی inexplainable
B2غیرقابل توضیح، به گونهای که نتوان توضیح دقیق یا منطقی برای آن ارائه داد.
Unable to be explained or accounted for.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
احساسات او برای هیچ کس دیگری غیرقابل توضیح بود.
مثال:
Her feelings were inexplainable to anyone else.
معنی(example):
این پدیده توسط دانشمندان غیرقابل توضیح شناخته شد.
مثال:
The phenomenon was deemed inexplainable by scientists.
معنی فارسی کلمه inexplainable
:
غیرقابل توضیح، به گونهای که نتوان توضیح دقیق یا منطقی برای آن ارائه داد.