معنی فارسی inface

B1

مواجهه کردن با واقعیت یا موضوعی به‌خصوص.

To confront or deal with something directly.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که به مسئله رسیدگی کند تا اینکه آن را نادیده بگیرد.

مثال:

He decided to inface the issue rather than ignore it.

معنی(example):

به ترس‌های خود روبرو شوید تا بر آنها غلبه کنید.

مثال:

Inface your fears to overcome them.

معنی فارسی کلمه inface

: معنی inface به فارسی

مواجهه کردن با واقعیت یا موضوعی به‌خصوص.