معنی فارسی infatuatedly

B1

با شیفتگی، به روشی که نشان‌دهنده علاقه یا عشق شدید و زودگذر باشد.

In a way that shows excessive love or admiration.

example
معنی(example):

او با شیفتگی به نقاشی در گالری خیره شد.

مثال:

He stared infatuatedly at the painting in the gallery.

معنی(example):

او با شیفتگی درباره نویسنده مورد علاقه‌اش صحبت کرد.

مثال:

She spoke infatuatedly about her favorite author.

معنی فارسی کلمه infatuatedly

: معنی infatuatedly به فارسی

با شیفتگی، به روشی که نشان‌دهنده علاقه یا عشق شدید و زودگذر باشد.