معنی فارسی inferringly
B2به طور استنباطی به شیوهای اشاره دارد که از لغات یا شواهد نتیجهگیری میشود.
In a manner that implies or suggests conclusions from evidence or hints.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور استنباطی صحبت کرد و انتظار داشت دیگران نکات او را درک کنند.
مثال:
He spoke inferringly, expecting others to understand his hints.
معنی(example):
به طور استنباطی، او پیشنهاد کرد که شاید او بخواهد تصمیمش را دوباره بررسی کند.
مثال:
Inferringly, she suggested that he might want to reconsider his decision.
معنی فارسی کلمه inferringly
:
به طور استنباطی به شیوهای اشاره دارد که از لغات یا شواهد نتیجهگیری میشود.