معنی فارسی infested

B1

آلوده یا اشغال شده توسط آفات یا موجودات مضر.

Having pests or unwanted creatures living in or on something.

example
معنی(example):

خانه با موریانه‌ها آلوده شده بود.

مثال:

The house was infested with termites.

معنی(example):

باغ ما تابستان گذشته دچار آلودگی علف‌های هرز شده بود.

مثال:

Our garden was infested by weeds last summer.

معنی فارسی کلمه infested

: معنی infested به فارسی

آلوده یا اشغال شده توسط آفات یا موجودات مضر.