معنی فارسی infestment

B1

وضعیتی که در آن یک منطقه یا محیط به طور قابل توجهی توسط آفات یا موجودات ناخواسته اشغال شده است.

The act of being infested or the state of being populated by pests.

example
معنی(example):

حضور موریانه‌ها در این منطقه نگرانی اصلی برای صاحبان خانه بود.

مثال:

The infestment of the area by termites was a major concern for the homeowners.

معنی(example):

آلودگی می‌تواند منجر به آسیب‌های سازه‌ای شود اگر به سرعت به آن رسیدگی نشود.

مثال:

Infestment can lead to structural damage if not addressed promptly.

معنی فارسی کلمه infestment

: معنی infestment به فارسی

وضعیتی که در آن یک منطقه یا محیط به طور قابل توجهی توسط آفات یا موجودات ناخواسته اشغال شده است.