معنی فارسی influxious
B2مربوط به ورود یا افزایش، به ویژه از لحاظ تأثیرگذاری.
Related to influx or increase, particularly in terms of impact.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت اینفلاکسسگونه روندها منجر به تغییرات سریع شد.
مثال:
The influxious nature of the trends led to rapid changes.
معنی(example):
افکار اینفلاکسسگونه او الهامبخش بسیاری از هنرمندان بود.
مثال:
Her influxious thoughts inspired many artists.
معنی فارسی کلمه influxious
:مربوط به ورود یا افزایش، به ویژه از لحاظ تأثیرگذاری.